
حتى به نظر مىرسيد كه آن شخص محترم تا حدودى از شرايط نامناسب اقتصاد طبابت آگاه بود كه گزينه امكان پرداخت قسطى همان حق مشاركت را نيز به بندهاى قرارداد نانوشته مىافزود. در آخر با پاسخ منفى و مختصر اينجانب مكالمه به پايان رسيد.
صرف نظر از ايرادات اصولى به اين سياق از درآمدزايي رسانه ملى و پرسشهاى بىپاسخى در مورد مقصد اين پولها (شخص و يا سازمان) و نحوه محاسبه و پرداخت ماليات پولهاى جابجا شده، آنچه بيشتر رخ مىنمايد، سياست دوگانه اين رسانه در حيطه سلامت و متوليان آن است. هر جا كه نيت توليد برنامهاى فرمايشى براى تخريب اين گروه پيشرو باشد، زيرميزى بگير ناميده مىشويم و فرارى از ماليات و آنجا كه هدف ارتزاق و درآمدزايى است، به ناگهان فرهيخته و دانشمند لقب مىگيريم.
متاسفانه سالهاست كه سياستگذاران و برنامه سازان صدا و سيما رسالت اصلى خويش در حيطه سلامت كه همان افزايش آگاهى عمومى است را به باد فراموشى سپرده و در عوض به ساخت برنامههايي بىمحتوا روى آوردهاند كه هيچ تاثيرى بر متغيرهاى سلامت جامعه نداشته است.
هفته گذشته خانم ميانسالى مدارك بيمارى مادر مسن خويش را كه به علت پوكى استخوان و شكستگيهاى متعدد كاملا زمين گير شده بود، نزد من آورد. وقتى از ايشان پرسيدم كه چرا زودتر مراجعه نكرديد؛ پاسخ داد كه اصلا اطلاعى در مورد اين بيمارى نداشتهاند.
مطب، درمانگاه و بيمارستان محل مراجعه بيمار است و نه انسان سالم و به همين دليل است كه حداكثر توان آموزشى كادر درمان تنها محدود به جامعه بيماران خواهد بود.
حال پرسش اساساسى اينجاست كه وظيفه آموزش به افراد سالم جامعه و يا كسانى كه مستعد بروز بيمارى هستند ولى هنوز بدان مبتلا نشدهاند، بر عهده چه كسى است؟
آيا صدا و سيما اصولا خود را در اين زمينه مسئول مىداند؟
چه ميزان برنامه پرمغز حداقل در حيطه بيماريهاى شايع و هزينهبرى همچون ديابت و يا پوكى استخوان، در سالهاى اخير از شبكههاى اصلى سيماى ملى پخش شده است؟
آيا توان برنامه سازان، تنها محدود به چند مصاحبه و گزارشهاى بىحاصل است و يا مىتوان با بهرهگيرى از هنر و علم رسانه به كارهاى بزرگترى دست زد كه نهايتا باورهاى غلط جامعه در حيطه سلامت را حذف و همگان را به دركى علمى برساند؟ آيا از درآمدزايي تبليغات كالاهاى مضرى همچون چيپس و پفك، نمىتوان درصدى را به ترميم همان سلامت به خطر افتاده اختصاص داد؟
متاسفانه در شكل و فرم كار نيز نزول عملكرد صدا و سيما در حيطه سلامت كاملا مشهود است. بهرهگيرى از مجريانى كمدانش از نظر پزشكى و با حداقلِ بهره مندى از گستره وسيع واژگان فارسى كه حتى فاصله ظريف طنز و هجو را نيز نمىدانند، در بهترين حالت تنها لبخندى تلخ بر لبان مخاطب مىنشاند، بىآنكه بر دانش او افزوده باشد.
هزار نكته باريكتر ز مو اينجاست
نه هركه سر بتراشد قلندرى داند